اولین قدم
سلام سلام صدتا سلام به پسر گل وشیطون مامان
خوبی مامان جون؟؟؟؟؟؟؟؟؟
روز دوشنبه 11/9/1391 ساعت ده شب بود داشت افسانه جومونگ شروع میشد من تو اشپزخونه بودم داشتم میوه میوردم که با فیلم بخوریم یهو بابایی داد زد زیـــــــــــــــــــــنب گفتم وای بازم خراب کاری کردی رومو کردم اونور دیدم داری یواش یواش تاتی تاتی میای طرفم یهو افتادی منم کلی ذوق کردم و ابلمو شدی ....
بابا جون هم دوتا ده تومنی خوشل مشل داد بهت منم قلکتو اوردم انداختم توش... هر وقت میخواد بره سر کار اول ازش عوارضی میگیری بعدش میزاری بره ....
از 2 دی هم خودت تنهایی بلند میشی و خونه رو متر میکنی بدون کمک....
به زودی عکساتو میزارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی